تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲ - ۸:۵۴
کد خبر : 19083

به بهانه آغاز محرم:

سکینه مریخ

حَرم زمینهِ ولی آسمونِه!!

حَرم زمینهِ ولی آسمونِه!!
علاقه‌ای که از روضه خانگی شروع شد با قرار گرفتن در بین‌الحرمین اوج گرفت، حضوری که ثابت کرد در آن لحظه اگر چه روی زمینی اما در آسمانی! حرم زمینه ولی آسمونه...

ریحان نیوز _ سکینه مریخ| ارتباطم با امام حسین (ع) از دوران کودکی باحضور در روضه‌‌های خانگی شروع شد، یعنی زمانی که مادرم با فرا رسیدن ایام محرم روسری سیاه بر سر میکرد و ما هم برای احترام لباس سیاه می‌پوشیدیم‌.

در آن زمان همه دلخوشی‌مان در مراسم‌ها و روضه‌های خانگی چه در محرم چه در ایام شهادت ائمه اطهار (ع) بازی با هم سن و سال‌هایم بود و بس، اشک و ناله بانوان حاضر در مجلس نظرمان را جلب می‌کرد و برایم سوال بود که چرا از ته دل در سوگ ائمه اشک می‌ریزند.

حضور در مراسم دسته‌روی، مشاهده علم، سنج و طبل و سینه‌زنی که با سیاه‌پوش شدن خیابان‌ها همراه بود حال و هوای خاصی دارد، بخش خوشمزه یعنی غذای نذری چنان لذتی داشت که تا سال بعد در انتظارش بودیم.

کمی که بزرگ‌تر شدم همه چیز برایم از حالت بازی و سرگرمی خارج و عزاداری برای سرور و سالار شهیدان تبدیل به عادت شد، عادتی که هرگز از آن سیر نمی‌شدم، سوالات زیادی در ذهنم وجود داشت، چندین کتاب درباره فلسفه عاشورا، سیر تا پیاز وقایع را مطالعه کردم.

پس از ازدواج و تولد فرزندانم در حالی که دخترم ۴ و پسرم تنها سه سال داشت تصمیم گرفتم برای اولین بار حس گوش کردن به روضه‌ها را این بار در حرم حضرت تجربه کنم و این بود که در زمستان سال ۱۳۹۶ به کربلا سفر کردم.

سفری از زمین تا آسمان، در طول مسیر همه از زیبایی‌های بین‌الحرمین می‌گفتند، کنجاو بودم که حضور در بین دو حرم چه حسی دارد، روز موعود فرا رسید و من برای اولین بار وارد بین‌الحرمین شدم، عجیب بود نمی‌دانستم به کدام طرف بروم، حرم اول حرم حضرت ابوالفضل (ع) بود، وارد شدم و یک دل سیر زیارت کردم.

تا حرم امام حسین (ع) فاصله‌ای نبود، پس از آن وارد حرم آقا شدم و ناگهان بغضی که سالیان سال گلویم را آزار میداد شکست، ناله‌هایی از ته دل درست شبیه همان ناله‌هایی که خانم‌های حاضر در مجالس و روضه‌ها می‌زدند، اما آنجا زمین بود و اینجا آسمان، گویی نیاز به دو بال برای پرواز داشتم .

باخودم گفتم “حرم روی زمینه ولی آسمونه”، چون وقتی داخل حرم قرار گرفتم احساس کردم روی زمین نیستم در آسمانم، سبک بالم.

شاید زائران کربلا دلشان بخواهد یک سفر کامل سیاحتی زیارتی به همه مناطق اطراف حرم داشته باشند اما من دلم می‌خواست فقط داخل حرم باشم و حسی که قابل توصیف نیست سراسر وجودم را بگیرد.

وقتی گوشه ای از حرم نشستم به هیچ چیز فکر نمی‌کردم، فقط مصیبت‌هایی که امام حسین (ع)، اهل بیت (ع) و یارانش گذراندند فکر می‌کردم و مشکلات خود را کاملا از یاد برده بودم.

احساسی توام با حزن و اندوه و خوشحالی، تا آخرین لحظه دلم توی حرم بود و نمی‌خواستم برگشتنی در کار باشد اما چاره‌ای نبود، سیر نشده بودم و از این رو دلم را در حرم جا گذاشتم.

پس از آن سفر سبک عزاداری‌هایم فرق کرد، قلب و عقلم هر دو عزادار شدند، عزایی که تمامی ندارد و در عین حال باعث می‌شود اتصالی بین خودم و اهالی عاشورا حس کنم، پس از آن خودم را جای فرزندانم گذاشتم دلم نمی‌خواست خیلی دیر عاشورا و حرم را درک کنند از این رو سعی کردم علاوه بر بیان واقعه با آن‌ها همسفر شوم.

بار اولی که با بچه‌ها راهی شدم هاج و واج همه جا را نگاه می‌کردند و شاید برایشان سفر خسته کننده‌ای بود، چرا که بچه‌ها چیزی نمی‌دانند و باید برایشان توضیح داد، از مصیبت‌ها گفت در کنارش اگر در بین‌الحرمین حضور پیدا کنند همه چیز در ذهنشان می‌ماند.

در سفر دوم با بچه‌ها وقتم را صرف پاسخ دادن به سوالاتشان کردم و آن‌ها کمی وابسته حرم شدند، تا جایی که پس از بازگشت همیشه می پرسند زمان سفر بعدی به کربلا کی فرا می‌رسد؟ و به‌نظر این فرهنگ و شور حسینی همواره از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و پایانی ندارد.

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.